جدول جو
جدول جو

معنی پر گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

پر گفتن
بسیار گفتن بدرازا کشانیدن سخن. یا پر گفتن بقرآن خوش است (مثل) وقتی از مباحثه دو تن خسته میشوند این جمله را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
پر گفتن
زیاد حرف زدن، بسیار سخن گفتن
تصویری از پر گفتن
تصویر پر گفتن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرت گفتن
تصویر پرت گفتن
پرت و پلا گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس گفتن
تصویر پس گفتن
پاسخ گفتن جواب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگفتن
تصویر پرگفتن
Chatter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
พูดพล่าม
دیکشنری فارسی به تایلندی
बड़बड़ करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از در گرفتن
تصویر در گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره
رشد کردن نمو کردن -20 استوار شدن ثبات یافتن مستقر شدن، 0 دوام یافتن باقی ماندن، 0 سکی از حرکات نرمش (خم گیری) در ورزش باستانی است، 0 گرفتن عضله پا هنگام شنا 0 یا پا گرفتن برف 0 نشستن آن بر زمین چندانکه زود آب نشود. یا پا گرفتن کاری. رونق گرفتن آن. یا پا گرفتن طفل. براه افتادن او. یا پا گرفتن قبری را. سطح آن را از زمین بالا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در رفتن
تصویر در رفتن
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گشتن
تصویر در گشتن
اعراض نمودن، ابا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
اتخاذ کردن اخذ کردن، آتش گرفتن مشتعل شدن، یا آتش در گرفتن آتش افتادن شعله ور شدن، اثر کردن تاثیر کردن، پرداختن مشغول شدن، آغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذکر گفتن
تصویر ذکر گفتن
نیاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گرفتن
تصویر پی گرفتن
تداوم بخشیدن، تداوم دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پر گفتار
تصویر پر گفتار
حراف
فرهنگ واژه فارسی سره
بی پرده و صریح گفتن چیزهائی را که عادتاً در پرده و به کنایه گویند
فرهنگ لغت هوشیار